یاس نو

دست نوشته های یک سیاست خوان

یاس نو

دست نوشته های یک سیاست خوان

یاس نو

محمدبرم ، دانشجوی علوم سیاسی

"شهید محمد علی رجایی"
مردم ما از کمبود ها و کسریها گله ندارند،
آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را در می آورد
وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس!


اللهم عجل لولیک الفرج
فکه یا مکه؟ اصلاً چه فرقی می کند؟
بگو عشق آباد... مدینه فاضله... بیت الله ثانی
مهم رسیدن به خداست! حال می مانی یا می آیی؟


❗ توجه ❗
👈 تمامی یادداشت های این وبلاگ توسط محمد برم مشگینی نگاشته شده است 👉

کانال تلگرام ما

نامه دوم آقا به جوانان
پرونده های ویژه

معرفی کتاب

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

قیام های خرمدینی و بحران هویت

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۳۶ ق.ظ

پیرو سیاستهای گسترش قلمرو امپراتوری اسلامی که معاویه درپیش گرفته بود، ایران و روم، شام ومصر وآفریقای شمالی تاسواحل اقیانوس اطلس، حدود قفقاز و رود جیحون وشط سند به تصرف مسلمانان درآمد ونظام سلطنتی متمرکز واستبدادی خشن به وجود آمد که دامنه فتوحات آن، مدیترانه، آسیای صغیر، ماوراءالنهر، افغانستان وحتی اسپانیا را دربرگرفت. ناگفته نماند معاویه، بنیانگذار دولت اموی، سمبل اشرافیت قریش وتعصب قومی، قبیله ای ونژادی اعراب واولین پادشاه دردوره اسلامی بود وبه نوعی خلافت رابه ملوکیت تبدیل کرد.

ابن خلدون نیز-البته بادیدگاه خاص خود- ازاین تبدیل خلافت به سلطنت در یک روند تدریجی سخن گفته وفصلی باعنوان «درتحول وتبدیل خلافت به پادشاهی» دارد ودر دوران اخیر، مودودی کتابی به همین عنوان، یعنی خلافت وملوکیت نوشته است که بنیان بحث اوهمین تحول اساسی است. عوامل موثر دراین تغییر عبارتند از:

سلطه استبداد مطلق، موروثی شدن سلطنت، امتیازات وتبعیضات نژادی وسیاستهای نژادپرستانه عربی علیه غیراعراب، شکنجه، قتل وکشتارمسلمانان طوایف مختلف وسرکوب آزادی ها، غارت بیت المال، شخصی کردن اراضی دولتی ناشی ازفتوحات، رواج رشوه وفساد وتباهی های فراوان مالی، سیاسی، اخلاقی، شکاف واختلافی طبقاتی شدید، اخذ مالیاتهای سنگین به عناوین مختلف ازمسلمانان وغیرمسلمانان، تفرقع وتشتت آرای مذهبی، نارساییها ونابسامانی های ناشی ازحاکمیت استبدادی

در دوره امپراتوری امویان وعباسیان، تنها اقلیت محدودی درطبقع حاکم بودند که ازخاندان اشراف عرب قریشی واموی وفاتحان نظامی ملاکین بزرگ بودند ودر مقابل آنها، اکثریت محکوم توده مردم وطبقات پایین وموالی (قشرهای نومسلمان ازبلاد مختلف) قرارداشتند. درریشه یابی معضلات اساسی جهان اسلام به عوامل مواردی اشاره می کنیم که در دوره معاصر نیزقابل توجه است:

1-   تغییر درقانون تعیین خلیفه

2-   دگرگونی در روش زندگی خلفا

3-   تغییر درکیفیت مصرف بیت المال

4-   پایان آزادی ابراز عقیده

5-   پایان آزادی قوه قضائیه

6-   خاتمه حکومت شورایی

7-   ظهور تعصبهای نژادی وقومی

8-   نابودی اصل برتری قانون

آدام منتز درباره ماهیت دولت عباسیان می نویسد: «دولت عباسی دراصل بنیادی نظامی داشت؛ می توان گفت این حالت احیای نظام سلسله مراتبی است که نظامی پایدار درشرق کهن بود»

به رغم تحولات فکری – فرهنگی واقتصادی در قرون اولیه ومیانه درجهان اسلام، به دلیل ساختارها وعملکردهای ظالمانه سیاسی حاکم، جامعه اسلامی، همچنان درگیر انواع نابسامانی ها وگرفتاریها بود. به دلیل فاصله گرفتن ازاسلام اصیل وتغییر وتبدیل رهبری ازامامت به خلافت وبعد سلطنت استبدادی بودکه زمینه ضعف وزوال خلافت بغداد وسلسله های حاکم بربلاد اسلامی وبروز شورشهای وقیامها ونیز هجومهای خارجی فراهم شد.

پس ازهارون ومأمون وبه دنبال سقوط وبرکناری خاندان برمکیان -وزرای توانای دولت عباسی- وکمرنگ شدن تمرکز دولت سیاسی، نیروهای گریز ازمرکز درنواحی ایران، جزیرة العرب، مصر وشمال آفریقا فعال شدند. درایران سلسله هایی چون طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل زیار، آل بویه، غزنویان، سلجوقیان وخوارزمشاهیان روی کارآمدند. درمصر ودیگر نقاط شمال آفریقا سلسله هایی چون ادریسیان، طولونیان، اغلبیان، فاطمیان ونیز امویان دراندلس حکمرانی کردند.

در وضعیتی که عباسیان به کمک روحانیون درباری مخالفان خود را بانام اهل بدعت سرکوب می کردند اقشار ناراضی وعناصرمخالف، با آرای گوناگون، اعم ازحق وباطل به اشکال مختلف به برخورد باآنان پرداختند. آنان قیامها وجنبشهایی رابه راه انداختند وبه میزان کشش وکوشش فکری – سیاسی خود رشد وگسترش یافتند. یک سلسله ازاین قیامها غیردینی بودند؛ مانند قیام های ایرانی ازابومسلم تا بابک ودسته دیگر دینی؛ مانند خوارج، زنگیان، قرمطیان، زیدیه، اسماعیلیان، وتشیع اثنی عشری.

قیامهای غیردینی وحتی ضداسلامی ایرانی که بامایه های شعوبی وخرمدینی ودرفاصله میان قتل فجیع ابومسلم تاقیام خرمدینان به رهبری بابک علیه خلافت عباسی رخ داد، شامل قیامهای سنباد، استادسیس، المقنع، بابک وتاحدی مازیار وافشین بود. این قیامها که با انگیزه ومقاصد مختلفی درپوشش دشمنی باعباسیان وانتقام خون ابومسلم صورت می گرفت، سرانجام به موضعگیری علیه اسلام وتوده های مردم مسلمان بلاد تبدیل شد وباکشتار مسلمانان همراه گشت. حال به شرح وبسط این قیامها بپردازیم:

قیام سنباد

در سال 137 هـ­­ سنباد ملقب به اسپهبد فیروز سردار مجوسی ابومسلم خراسانی که در یکی از قراء نیشابور به نام آهن سکونت داشت به خونخواهی ابومسلم بر منصور خلیفه عباسی خروج کرد . پس از تصرف قزوین و نیشابور و قومس در ری بر خزائن ابومسلم نیز دست یافت و تصمیم خود مبنی بر اینکه به سوی ایالات عرب نشین حجاز پیش برود و خلیفه را براندازد و خانه کعبه را منهدم سازد اعلام داشت.

بر اساس روایتی که صحیح تر به نظر می رسد سنباد یکی از توانگران نیشابور بود که چون اعراب خراسان پسرش را کشته بودند به سیاه جامگان پیوست .هنگام آشوب خراسان بر ضد امویان ، مردم نیشابور را به شورش بر انگیخت و آنان تشویق کرد که اشراف عرب را بکشند و خود جامه سیاه پوشیدند و با رسانیدن تدارکات به سیاه جامگان آن ها را یاری داد . این کار توجه ابومسلم را جلب کرد و او را بر آن داشت که با سنباد طرح دوستی افکند ، بدین ترتیب رابطه مستحکم و استوار میان آنان بر قرار گردید از این رو شگفت نیست که پس از قتل ابومسلم ، وی چنان بر شور و التهابی به خونخواهی اش برخیزد ، چنانکه سوگند یاد کرد که جان و مال خود را برای خونخواهی او صرف کند. گسترش شگفت انگیز شورش سنباد هم خلیفه عباسی را غافلگیر ساخت و همه مسلمانان بومی را به سرکردگی عاملان دستبی و قومس با مقابله با سنباد برخاستند ، سرکوب کرد .

در این زمان منصور عباسی ، جمهور بن المرار العجلی را با سپاهی  از مردم خوزستان و فارس و عشایر عجلی به مقابله با سنباد فرستاد . و سپاه در محلی به نام جرجنبان در هم آویختند و جنگی هولناک در انداختند نبرد 4 روز به طول انجامید تا آنکه سپاه سنباد شکست خورد . دوره خروج سنباد تا وقتی که کشته شد 70روز طول کشید .

قیام خونین سنباد هر چند به زودی فرو نشست لیکن پیروانش پس از وی به فعالیت مخفیانه خود ادامه دادند . اگر چه برخی قیام وی را جهت گرفتن انتقام خون ابومسلم از خلیفه دانستند بازآنست که هدف واقعی سنباد در این قیام کوتاه کردن دست زمامداران عرب از سرزمین ایران بوده است .

قیام استادسیس

استادسیس . یکی از مخالفین سلطه عرب در ایران . استادسیس به سال 150 ه' . ق. در خراسان بنام ابومسلم قیام کرد و در مدتی اندک چنانکه طبری و ابن اثیر روایت کرده اند، سیصد هزار مرد بدو گرد آمدند. از نسب استادسیس در منابع موجوده چیزی بدست نمی آید، اما ابن اثیر در کامل التواریخ می نویسد: «گفته اند که او جد مادری مامون و پدر مراجل مادر مامون است و پسرش غالب خال مامون همان است که مامون بهمدستی وی فضل بن سهل ذوالریاستین را کشت ». مراجل مادر مامون را مورخان از بادغیس دانسته اند که استاسیس نیز گویا از آنجا برخاسته است . اما در صورتی که بتصریح ابن اثیر ولادت مامون در نیمه ربیع الاول سنه 170 ه' . ق. یعنی بیست سال پس از قیام استادسیس اتفاق افتاده مشکل است بتوان به صحت این خبر اعتماد کرد. شاید این نسبت را بعدها جعل کرده اند تا نسب مامون را از طرف مادر به بزرگان و روحانیان ایرانی بپیوندند. از زندگی او نیزقبل از سال 150 که آغاز خروج اوست چیزی معلوم نیست فقط از فحوای قول سیوطی در تاریخ الخلفاء چنین برمی آید که وی در خراسان امارت داشته و ظاهراً از حکم داران و فرمانروایان محتشم و بانفوذ آن سامان بشمار میرفته است و جالب تر اینکه استادسیس ادعای پیامبری نیز داشت.

قیام المقنع یا سپیدپوشان

پس از کشتن "ابومسلم" همچون جنبش ­های پرجوش  و خروش، « خیزش المقنع » در ماوراءالنهر بود. مقنع از مردم مرو بود و نام سرشتی وی "حکیم‌بن هاشم" بود او از برای کور بودن یک چشمش از روبند بهره  میبرد و به این انگیزه او را «مقنع» می­خواندند. او در زیرکی و هوش و خردمندی میان مردم زمان خویش سرشناس بود و در آموزش دانش‌های متداول‌آن زمان بسیار کوشید و نسک‌های فراوانی را خواند و در افسون و نیرنگ و تردستی دست توانایی داشت.

او در آغاز کار نزد "ابومسلم خراسانی" رفت و به فراخوان عباسی پیوست و از دسته یاران و سرهنگان ابومسلم شد. چندگاهی نیز دبیر "عبدالجبار"، جانشین ابومسلم بود.

 مقنع در کنار ابومسلم، نقشی پرکار  و کارا در فراخوان عباسی داشت؛ اما‌پس از کشتن ابومسلم که نامردیی آشکار در حق یاران جنبش بود، به سختی از عباسیان روی گردان شد و پس از ابومسلم خواستار الوهیت گردید و این ادعا را تنها به ویژگان و یاران خود هویدا می‌کرد. او به تناسخ باور داشت و می­گفت که فروهر خدا در ابومسلم آشکار شده و فروهر ابومسلم در تن او حلول کرده است.

نخستین گام از کوشش  ضد دینی او هنگامی پدیدار شد که پس از کشتن ابومسلم ادعای پیامبری کرد.

سپاهیان مقنع یا «سپیدجامگان» هر کجا که دیده می‌شدند، دشمنانشان پا به فرار می‌گذاشتند و سپاهیان عرب از دست آنان آرامش نداشتند. "مهدی"، خلیفه عباسی شورش مقنع را برای خلافت خود بسیار مضر می‌دانست و تمامی کوشش خود را به کا ر بست، تا قیام وی را سرکوب کند. مهدی پیشرفت نهضت مقنع را برای اسلام به عنوان خطری بزرگ می‌دانست، چون خبر آورده بودند که مردم بخارا، سغد، نخشب و کش از اسلام روی گردان شده و به آئین مقنع روی آورده‌اند، خلیفه عباسی به "حمید بن قحطبه" دستور داد، تا به جنگ مقنع برود و برای این کار شماری از سپاهیان خراسان را در اختیار او  قرار داد؛لیکن مقنع به سرعت از «جیحون» گذشت و در قلعه­ای به نام «سیام» که در نزدیکی شهر «کش» بنا شده بود، اقامت گزید و چند بار سپاهیانی را که از طرف مهدی، خلیفه عباسی به قصد سرکوبی وی اعزام شدند، شکست داد. سپاه مقنع آنقدر کوچک نبود که گروهی از سپاهیان خراسان بتوانند، آن را دفع کنند. به این منظور مهدی خلیفه عباسی خود شخصا به «نیشابور» آمد.

جالب این است که مقنع دعوی خدایی داشت و سرانجام چون خود را تنها یافت و احساس کرد که ممکن است، اسیر دشمن شود، به روایتی خود را در تنور و یا در خم تیزاب انداخت، این موضوع را نیز اعجاز او شمردند و مدعی شدند که مقنع در میان شعله‌های آتش ناپدید شده و روزی دوباره باز خواهد گشت.

قیام بابک

سنباد آهنگ ویرانی کعبه، استادسیس ادعای پیامبری والمقنع دعوی خدایی داشت. ازنظر اجتماعی سیاسی نیز این قیامها جریانی یکدست وباهدف ومرامی واحد نبودند. بیشتر آنها دارای مقاصد جاه طلبانه ودر پی کسب امتیازات طبقاتی ومالی بودند وتنها قیام بابک دارای گرایشهای مزدکی واشتراکی به منظور برقراری برابری ومساوات، در واکنش نسبت به اوضاع اجتماعی واقتصادی حاکم بود. قیام بابک توانست پیروان بسیاری رابه دور خودجمع کند و22سال، خلافت بغداد را در معرض خطرجدی قرار دهد، ولی قیام اونیز باافراط درنظر وعمل وکشتار مسلمانان بی گناه نتوانست به یک حرکت فراگیر ودامنه دار تبدیل شود. مازیار وافشین هم –که خود ازسرکوب کنندگان بابک بودند- ازاشراف وسرکردگان نظامی بودند که ازطرف خلیفه به مقاماتی هم رسیده بودند.

درباره اصل و نسب او روایت قابل اعتمادی در دست نیست. بابک، اندک زمانی پس از وصول به جانشینی جاویدان و ریاست خرّمیان، بر ضدّ خلافت عبّاسی شورید و بر قسمت مهمّی از آذربایجان شمالی و شرقی چیره شد.
به گفته ابن ندیم، خرّمیان اهل قتل و جنگ و غصب اموال نبوده اند.
مقدسی
می نویسد که خرّمیان اصحاب ادیان دیگر را مُصیب می‌دانستند و از ریختن خون پرهیز داشتند مگر به هنگامی که عَلَم خلاف برافرازند.

چون خبر شورش بابک به گوش مأمون رسید، «یحیی بن مُعاذ بن مسلم» از موالی «بنی ذُهْل» (از شاخه های قبیله بنی شیبان) را مأمور ارمنستان و آذربایجان و سرکوب بابک کرد. بنا به گفتهیعقوبی، یحیی بن معاذ با بابک چندین جنگ کرد که در آن‌ها هیچ‌ یک از دو طرف به پیروزی دست نیافتند.
پس از آن مأمون «عیسی بن محمد بن ابی خالد» را مأمور جنگ با بابک کرد و او با سپاهیان معروف به «حَرْبیّه» عازم جنگ شد، امّا شکست خورد و ناگزیر به ارمنستان بازگشت                                                                                           .
شکست عیسی از بابک به قول طبری  در ۲۰۶ بوده است.
چون کار بابک بالا گرفت مأمون «زُرَیْق بن علیّ بن صدقة الاْزدی» را به جنگ او فرستاد، ولی او نیز کاری از پیش نبرد و مأمون «محمد بن حُمَیْد طوسی» را مأمور دفع غائله کرد. محمد بن حمید سرداربزرگ و مشهوری بود و شعرای نامدار مانند «بُحْتری» و «ابو تمام طائی» او را مدح کرده اند. محمد در آغاز به پیروزی‌هایی دست یافت، ولی در راهی سخت و باریک به او حمله شد وبه قتل رسید. به گفته طبری این واقعه روز شنبه ۲۵ ربیع الاول ۲۱۴ در «هشتاد سر» اتفاق افتاد.
مأمون پس از آن «عبد اللّه بن طاهر» را مأمور جبال و آذربایجان و ارمنستان کرد. عبد اللّه بن طاهر تا دینور رفت و از آن‌جا به فرماندهانی که با «محمد بن حمید» بودند دستور داد تا در مواضع خود بمانند.
در این میان «طلحة بن طاهر» که حاکم خراسان بود درگذشت و مأمون «عبد اللّه بن طاهر» را به جای او مأمور خراسان کرد و عبد اللّه به خراسان رفت.
به گفته طبری، مأمون او را میان جنگ با بابک و رفتن به خراسان مخیّر ساخت و او حکومت خراسان را برگزید. آنگاه مأمون «علی بن هشام» را مأمور آذربایجان و جنگ با بابک کرد.
رفتار 
علیّ بن هشام مقبول امرای آذربایجان نیفتاد و مأمون او را احضار کرد وبه قتلش فرمان داد.
به گفته طبری،  علی بن هشام قصد داشته است که نزد بابک برود.
گرفتاری های مأمون 
در ۲۱۶ و ۲۱۷ و ۲۱۸ در جنگ با روم شرقی و مرگ او در ۲۱۸ موجب شد که خرّمیان در قسمت های دیگر ایران یعنی در «اصفهان»و «ری» و «ماسبذان» و «مهرجان کذک» )لرستان(سر برآوردند و شاید این امر به تشویق و تحریک بابک بوده است.
شورش خرّمیان در این قسمت از ایران در جنگ خونینی که میان ایشان و سردار معتصم به نام «اسحاق بن ابراهیم بن مُصْعَب» درگرفت به شکست خرّمیان و کشتار عظیم ایشان منجر شد.
شورش خرّمیان در اصفهان و همدان و لرستان، و قدرت روز افزون بابک در آذربایجان، موجب شد که معتصم، برخلاف مأمون، خطر بابک را بسیار جدّی تلقی کند. به همین دلیل معتصم همه همّ ونیروهای خود را صرف برانداختن بابک کرد.
برای این کار یکی از سرداران بزرگ خود به نام «خیذر بن کاووس» معروف به «افشین» را که از بزرگ زادگان «فرغانه» بود برگزید و سردار بزرگ دیگری به نام «ابو سعید محمد بن یوسف طائی ثَغْری» را همراه او ساخت.
معتصم دستور داد تا افشین باروها و دژهایی راکه بابک میان زنجان و اردبیل خراب کرده بود مرمت کند و در مواضع مناسب لشگرگاه‌هایی برای حفظ راه‌ها و تأمین وصول قوای کمکی و ارسال خواربارو تجهیزات از بغداد به اردبیل مستقر سازد.

بابک، با یکی دو تن از همراهانِ خود، خسته و گرسنه به ارمنستان رسید. در آنجا، به تفصیلی که در طبری آمده است، «سَهْل بن سُنْباطِ ارمنی»، از مالکان و امرای آن سامان، او رابه بهانه پذیرایی به قصر خود دعوت کرد و بعد او را گرفت و تسلیم افشین کرد                    .
افشین در برابر این خدمت صدهزار درهم به پسر او و یک میلیون درهم برای خود او از معتصم گرفت و کمربندی گوهرنشان و تاجی که علامت «بطریقان» بود به او داد و سهل بدین ترتیب به مقامبطریقی ارتقاء یافت.
برادر 
بابک به نام عبداللّه نیز که هنگام فرار بابک همراه او بود به یکی از بزرگان ارمنی به نام «عیسی بن یوسف» خواهر زاده «اصطفانوس»(استپان) پادشاه «بَیْلَقان»پناه برد و او هم عبداللّه را گرفت و تسلیم افشین کرد.

امام چیزی که درآخر اثبات می شود این است که نمی توان تمام این قیامها را به طوریکسان، قیامهای ملی ومردمی دانست. بولت، مولف کتاب گروش به اسلام درقرون میانه، ویژگی مشترک این قیامها را چنین می شمارد:

1-   نام ابومسلم محوری بود که همه به دورآن تجمع می کردند.

2-   ضمن آنکه مسلمان نبودند، پیوندی باآینن زرتشت، به عنوان یک دین رسمی نداشتند.

3-   همگی مجموعه ای ازنامها ولقبها رابه کار می بردند؛ مانند مزدکی، خرمدینی وخرمی.

4-   به مرور به مناطقی هرچه دورتر از مراکز دولت وقدرت اسلام عقب می نشستند.

اما تمام افتخارمان این است که اسلام دین ماست وما مسلمانیم وباید به مسلمان بودن خود ببالیم. درپایان برای تبرک وتنبه، حدیثی از امام رضا(ع) نقل می کنم ودرک وعظمت آن را، درشناخت جایگاه امامت که بعدا به خلافت وسلطنت تغییر یافت به خوانندگان گرامی وبیدار دل وامی گذارم:

به درستی که امامت مقام انبیا و میراث اوصیاست.همانا امامت, جانشینی خدا و پیامبر خداست.

ومن الله توفیق

 

منابع:

حسن حسن ابراهیم؛ تاریخ سیاسی اسلام؛ ص307

عبدالرحمن ابن خلدون؛ مقدمه ابن خلدون؛ ص291 و387-400

ابوالاعلی مودودی؛ خلافت وملوکیت؛ ص187-209

آدام متز؛ تمدن اسلامی درقرن چهارم هجری؛ ج1، ص108

عبدالحسین زرین کوب؛ تاریخ ایران بعدازاسلام؛ ص405

خواجه نظام الملک؛ سیرالملوک؛ ص258 و313-319

احمد ابن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ ج2، ص386 و565

محمدبن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج2، ص395 و1093

ابوالحسن علی بن حسین مسعودی؛ مروج الذهب؛ ج2، ص297و298

ابن اثیر؛ الکامل،ج9، ص117 و293

عزیزالله بیات؛ تاریخ ایران ازظهور اسلام تادیالمه؛ ص68

ابن اثیر؛ الکامل؛ ج6، ص219

ابوبکرمحمدبن جعفرنرشخی؛ تاریخ بخارا؛ ص77

ابن اثیر؛ الکامل؛ ج8، ص3550

ابن خلدون؛ تاریخ ابن خلدون؛ ج2، ص323

محمدبن علی طباطبا؛ تاریخ فخری؛ ص244

مطهربن طاهرمقدسی؛ کتاب البدء والتاریخ

محمدبن جریرطبری؛ تاریخ الرسل والملوک؛ ج1، ص1232 و1045-1107

سیداحمدموثقی؛ جنبشهای اسلامی معاصر، صص18-40

ریچارد بولت؛ گروش به اسلام درقرون میانه؛ ص46و47

ابومحمدحسن حرانی؛ تحف العقول؛ ص438

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی